چند روزه حال ندارم ، دیروز جواب آزمایشم رو گرفتم همه چیز خوب بود جز یه مورد !!! ذهنمو مشغول کردچطور ممکنه این اتفاق بیفته ! راستش فکر کردن بهش بیشتر عذابم میداد تا اینکه بدونم این درد رو دارم !


از سرکار رسیدم خونه و با همون خستگی شام پختم ، آشپزی آرومم میکنه و باعث میشه به چیزهای خوب فکر کنم 


آخر شب میرم که بخوابم ، آروم و یواش صدام میکنه ، میرم کنارش ، سعی میکنه بغضشو نگهداره و اشکهاش نریزه، همونطور که تو گوشم زمزمه میکرد اشکهم سرازیر شد ، حرفهایی که میزد باورم نمیشد تا خود صبح نخوابیدم و گریه کردم . امروز هم تو شرکت همش حرفهاش میپیچید .تو گوشم و بزور جلو بغضمو میگرفتم تا

اصلا روزهای خوبی نبود دلم گرفته 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها