کرم ابریشم را دیدید چطور دور خودش پیله میبنده ، تو تنهایی خودش غرق میشه ، سکوتی ابدی ، از درون میشکنه ، باورهاش رو دور میریزه ، کرم بودن دنیای قشنگی براش نیست ،  نا امید نمیشه با خودش عهد میبنده این شرایط سخت رو تحمل کنه برای اتفاقی بزرگ ، ایمان داره به پایانی زیبا و دلنشین . تن نمیده به "کرم" بودن و له شدن زیر ِ پای آدمها . 
حالا نوبت منه ، کرمی که تو وجودم رخنه کرده رو باید تبدیل کنم به پروانه ای آزاد وزیبا ، نمیدونم این پرسه چقدر طول میکشه ، اصلا ته این قصه جایی برای من هست ؟ شاید توهم باشه رویای کرم ابریشم بودن ! اما نباید بیشتر از این عادت کرد به خزیدن و رنج کشیدن ، پیله میزنم دور خودم و تنهایی هامو بغل میکنم و آماده میشم ، شاید کمتر از کرم ابریشم نباشم .
خدایا کمکم کن ، از له شدن زیر نگاه مردم خسته شدم .

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها